نشستُم دمی به افکار خویش
به مهرجان رفتُم چند سال پیش
*****
دو سوی ده موذنی خوش صدا
مرحوم ابوالقاسم و شیخ علی آقا
*****
از آقای سیفم براتون بگم
پیوند می داده دو تا دل را به هم
*****
 
من و اهالی بوده ایم خوش اقبال
روحانی ما، عمو شیخ اقبال
*****
مدیریت می کرد به ده و باغا
مرحوم جناب حاجی حسین آقا
*****
او بوده فردی لایق و خردمند
مسئول پست بوده مرحوم هوشمند
*****
غذا می پخت آن هم غذای عالی
امان ا... برای این اهالی
*****
مشهور بوده به خانه عدل و داد
حاج عباس شمسایی وقت فریاد
*****
او بوده فردی باوقار و متین
می خوام بگم از مهر دادو امین
*****
قرآن را یاد می داد به این اهالی
کبلا ممّد و حاجی حسین قلی
*****
ذاکر اهل بیت و آل احمد
رحمتی بر حاج آقا گل محمّد
*****
می خوام بگم از مرحوم رضاخان
شکارچی زبردست شهرمان
*****
اون زمونا گذشته با تأسف
روشن می کرد چراغ پیرا یوسف
*****
از جمع مهرجون بگشته غایب
کدخدا بوده است مرحوم نایب
*****
مسئول سفره بود توی مراسم
ممّد حسین بوده به طور دائم
*****
نبوده اند مثل گذشته عبوس
وقتی علی آقا آورد اتوبوس
*****
می ساخته ساختمون را بی معایب
رحمتی بر حسنعلی نایب
*****
حرفی زکبلا صفر آمد میان
می خوام بگم از شتر و ساربان
*****
از تاغ بوده جنگل ما بی نیاز
حاج حسن و ممّد رضای نیاز
*****
از اعضاء شورائی مهرجان
مرحوم آقای صمد ممّد خان
*****
زحمت نفت برای اون آبادی
یه شعبه بود و مرحوم ابوالهادی
*****
وقتی تموم شده نماز و هم ذکر
ماستای ناصری روز عید فطر
*****
در سلمانی رسید به خود باوری
استاد غلام و عباس یاوری
*****
محرم و صدای طبلی رسید
خداش بیامرزه مرحوم رشید
*****
ظرفا سفید می زد از اون راه دور
با هنرای ابراهیم عاشور
*****
درها و پنجره می شد چه زیبا
وقتی که شیشه مینداخت عباس آقا
*****
شرکت تعاونی فروشنده داشت
مرحوم حاجی خان را به همّت گماشت
*****
زیبا می شد قالی و فرشا با آن
نامی بوده ابریشم مهرجان
*****
پذیرا بود با خوشحالی با طرب
شکسته بند بود مرحوم حاج عرب
*****
خزینه ای بود حمام سنتی
رحمتی بر حبیب ا... حجتی
*****
نانوائی محله بود شوخ و شین
مرحوم آقای حاجی بابا حسین
*****
از بزاز دوره گرد روستاها
نوری غلامی و محمود ممّدآقا
*****
می کرده اند قنات و چشمه لارو
نوری حاج محمّد و هم ابو
*****
یادش بخیر اون میز و اون صندلی
قهوه خونه داشت عباس مندلی
*****
عمری چنانکه دست و پا بسته بود
فردین، علی اکبر آل داود
*****
می خوام بگم از دیگه زحمت کشان
مرحوم غفوری و استاد رمضان
*****
صفائی داشت صبح های زود روستا
صدای مرحوم یوسف عبدا...
*****
وقتی که گوسفندا از خونه در رفت
ندائی آمد که آهای گله رفت
*****
یادش بخیر اون خونه های خشتی
ایوون و بادگیر در خونه هشتی
*****
یادش بخیر اون روزا در کوچه ها
هفت سنگ و چوگان بازی بچه ها
*****
آب و هوای گرم و خشک دیار
آب پاش ساباط را یادت بیار
*****
دلم هوای کوچه هاشو کرده
اون کوچه ای که پر زخاک و گرده
*****
وقتی که رد می شدیم از تو برزن
مشغول کاری چندتا از پیره زن
*****
یکی نشسته پیله را شاد می کرد
یکی دگر کلافه را باز می کرد
*****
یکی پای چرخه کن و یکی دوک
یکی دگر پارچه ای را می زد کوک
*****
دم غروب روانه سوی پایاب
آوردن چند قمقمه از آن آب
*****
خسته و درمانده سوی مشک آب
رفع عطش کند ز آب پایاب
*****
محل امنی بوده از بهر گوشت
چنگه و چنبره نگهدار گوشت
*****
سه پایه، منقل، بخاری دیواری
از اونها نامی برا یادگاری
*****
به جای برق و باطری خونه ها
چراغ گردسوز می کشید شعله ها
*****
یادش به خیر نوبر خرما پزون
وقتی که پر شده دولنده ازون
*****
نان در می آورده به زور بازو
دوختن زنبیل و فروش سازو
*****
غروب می رفتیم به روی پشت بام
جا پهن می کردیم تا بگردد به کام
*****
آسمون خدا عجب رنگی بود
یادش به خیر شب های قشنگی بود
*****
می خوابیدی نگات ستاره ها بود
ستاره چشمک زدنش بها بود
*****
زمستون و هوای سرد دی ماه
وقتی کلافه می شدی زسرما
*****
یک دیگه شلغمی رو بار داشت ننه
انگار دیروز بوده همش یادمه
*****
شلغم می پخت یک کمی هم اضافی
می ریختیم اونها را درون صافی
*****
به دور آن حلقه مثال زنجیر
فکر نکنم اون حلقه ها بیاد گیر
*****
صفا و سادگی توی دلا بود
دشمنیا حیلی کم بر مَلا بود
*****
توقعاتشون همه خیلی کم
شریک و ساعی بوده در کار هم
*****
سروده بابا حیدر این مثنوی
صفائی داره کارای معنوی
5/1/91
حسن حیدری
«بابا حیدر»
 



برچسب ها : شعر