نسیم خور-این مرد وقتی متوجه شد راننده اتوبوس هنگام رانندگی سکته کرد، دست به کار بزرگی زد. 55 ساله است و سالهای زیادی از زندگیاش را پشت فرمان تریلی در جادههای کشور سپری کرده است.
55 ساله است و سالهای زیادی از زندگیاش را پشت فرمان تریلی در جادههای کشور سپری کرده است. شامگاه جمعه، 26 تیرماه اما برای عطاالله شب دیگری بود. او آن شب همراه همسر و اعضای خانوادهاش مسافر اتوبوسی بودند که از شهرستان خوروبیابانک راهی تهران تهران شده بود. شب به نیمه رسیده و اتوبوس به سرعت در حال حرکت بود که عطاءالله متوجه شد راننده پشت فرمان سکته کرد و جان خود را از دست داد. عطاءالله با مهارتی که داشت موفق شد خود را به پشت فرمان برساند و جان مسافران را نجات دهد.
خودتان را معرفی میکنید.
عطاءالله ثقفی هستم، 55 ساله.
شغلتان چیست؟
سالهاست راننده تریلی هستم. بیشتر عمرم را در جادهها سپری کردهام.
آن شب مسافر اتوبوس بودید؟
بله. همراه همسر و فرزندانم از شهرستان خوروبیابانک به تهران میآمدیم.
اتوبوس چه ساعتی از آنجا حرکت کرد؟
حدود ساعت 6 عصر بود که حدود 20 مسافر روی صندلیها نشستند و حرکت کرد.
در بین راه هم توقف کرد؟
10 دقیقه قبل از اینکه حادثه اتفاق بیفتد راننده کنار جاده توقف کرد. پیاده شد و شیشههای اتوبوس را که با بارش باران خیس شده بود تمیز کرد و دوباره پشت فرمان نشست و حرکت کرد. سر حال بود و مشکلی نداشت.
چطور شد که از حادثه با خبر شدی؟
ساعت حدود 12 شب بود. اتوبوس به حوالی شهرستان زواره رسیده بود. مرد جوانی روی صندلی شاگرد کنار راننده که حسین عارف نام داشت نشسته بود و داشت با او حرف میزد. این را هم بگویم که راننده و مسافران با هم آشنا بودند چون که شهرستان ما کوچک است و اهالی همدیگر را میشناسند. من هم کنار همسرم روی صندلی ردیف چهارم نشسته بودم که ناگهان مردی که روی صندلی شاگرد نشسته بود با صدای بلند من را صدا زد. میدانست که من راننده تریلی هستم. او فریاد کشید، راننده سکته کرد و از من خواست اتوبوس را کنترل کنم.
اتوبوس با چه سرعتی حرکت میکرد؟
یکصد کیلومتر سرعت داشت؟
خب شما چه کردی؟
به سرعت خودم را به راننده رساندم. دیدم که روی فرمان افتاده. پایش روی گاز و دستهایش روی فرمان قفل شده بود و اتوبوس با سرعت در تاریکی شب حرکت میکرد.
بعد چه کردید؟
نمیشد او را از روی صندلی بلند کرد. هوا تاریک بود. هر لحظه امکان واژگونی وجود داشت. شاید هم با خودروهای عبوری تصادف میکردیم. اولین کاری که کردم این بود که دنده را خلاص کردم. به سختی فرمان را کنترل کردم و با ترمز دستی توانستم اتوبوس را کنترل و سرانجام متوقف کنم.
مسافران چه میکردند؟
آنها از ماجرا با خبر شده بودند. فهمیده بودند راننده پشت فرمان فوت شده. میدانستند هر لحظه امکان دارد حادثهای اتفاق بیفتد، به خاطر همین بعضیها جیغ میکشیدند. با این وجود من باید کار خودم را میکردم. روی رفتارم تمرکز کردم. تنها به کنترل کردن خودرو فکر میکردم که خدا کمک کرد و توانستم این کار را انجام دهم.
واکنش مسافران به کاری که کردید چه بود؟
آنها خیلی خوشحال بودند. بعد از آن شوک بزرگی که وارد شده بود میگفتند خواست خدا بوده که من مسافر آن اتوبوس بودم وگرنه امکان داشت حادثه بد تری اتفاق بیفتد.
خودتان چطور فکر میکنید؟
به نظر خودم یک امداد غیبی بود. از یک طرف راننده فوت شده بود و این برایم غمانگیز بود. من او را میشناختم و از حادثهای که برایش اتفاق افتاده بود ناراحت بودم. از طرفی هم خواست خدا بود که من مسافر آن اتوبوس باشم.
مسافری که روی صندلی شاگرد نشسته بود درباره ماجرا چه گفت؟
او گفت: «در حال حرف زدن با راننده بودم که گفت فرمان را بگیر، حالم بد شد. فکر کردم شوخی میکند اما وقتی روی فرمان افتاد، متوجه شدم سکته کرده است.»
بعد از توقف چه کردید؟
راننده را از پشت فرمان خارج و به بیرون منتقل کردیم. همزمان پلیس و اورژانس را نیز از ماجرا با خبر کردیم. امدادگران به محل آمدند و بعد از معاینه گفتند او فوت شده است. مأموران پلیس راه هم گفتند اتوبوس باید به پاسگاه منتقل شود. من پشت فرمان نشستم و اتوبوس و مسافران را به پاسگاه منتقل کردم. بعد هم همگی به کنار جاده رفتیم و با اتوبوسهای عبوری خودمان را به تهران رساندیم.
تجربه چنین حادثهای برایتان پیش آمده بود؟
این طور تجربهای نداشتم، البته در این شغل پیش میآید. شغل پرزحمت و بیدر وپیکری است. راننده سه شیفت اسیر پشت فرمان است و کسی برایش ارزشی قائل نیست. با این همه خوشحالم که توانستم از یک حادثه جلوگیری کنم. امیدوارم خدا راضی باشد و آن مرحوم را بیامرزد. همهاش برای رضای خدا بود.
منبع: روزنامه جوان + نسیم خور
برچسب ها : حادثه برچسب ها : بازگشت همه به سوی اوست برچسب ها : حسین عارف برچسب ها : عطاالله ثقفی